نفتگران در انقلاب 57- پالایشگاه آبادان- قسمت هشتم

در مسیر همین ستون نظامی تا درب اصلی تعداد زیادی از کارکنان با نگرانی جمع شده بودند. ما از پشت شیشه اتوبوسها علامت پیروزی میدادیم . و آنها هم دست تکان میدادند. در اتوبوس هرچند نفر که بودیم تصمیم گرفتیم حالا که تا اینجا رسیده ایم دیگر به هر قیمتی که شده راه را تا ته میرویم. بعد از مدتی حرکت مجدد به سمت اهواز شد. ما میدیدیم فرمانده نظامی که در اتوبوس بود بیسیمی صحبت میکند و داشت دستوراتی را میگرفت. فرمانده خودرو گفت شما که امروز خمینی دستور اعتصاب داده اعتصاب کرده اید در صورتیکه ما اینرا نمیدانستیم که خمینی روز 24 مهرماه درخواست اعتصاب از کارکنان شرکت نفت را کرده است. ما به فرمانده خودرو گفتیم که اینطور چیزی نیست و ما هم با خمینی کاری نداریم. ما سه هفته است که در اعتصاب هستیم . او هم از این تعجب میکرد. لحظات پر اضطرابی بود.
بعضی ها نگران بودند که چه خواهد شد. دلهره و اینکه بعد چه میشود دامن همه را گرفته بود. در آن نقطه هیچ چشم اندازی مقابل ما نبود و نمیدانستیم دامنه دستگیریها تا کجا گسترش یافته است. بعد از مدتی که در جاده حرکت کردیم با دستور بیسیمی که به فرمانده اتوبوس داده شد. اتوبوسها یکی یکی کنار جاده نگه داشتند . نفرات را هم یکی یکی در بیابان پیاده کرده و به سمت اهواز حرکت میکردند. یعنی در یک کلام ما را در بیابانها به تنهایی پیاده کردند که به هر وسیله ای شده خود را به آبادان رساندیم. یک اتوبوس که جلو تر از همه بود را به اهواز برده بودند که آنها هم روز بعد برگشتند.
بعد از ورود به آبادان بلافاصله به پالایشگاه برگشتیم و با کمال تعجب دیدیم که وضع زمین تا آسمان فرق کرده . از ما چون قهرمانان استقبال شد و فهمیدیم بعد از دستگیری و انتقال ما کارگران همه ناراحت شده و به وورک شاپ (تعمیرگاه مرکزی) رفته اند . همه با هم صحبت کرده بودند که اگر دست روی دست بگذاریم بچه هایی که برده اند را میکشند. این بی غیرتی است. آنها بخاطر ما اعتصاب کرده اند و ما نباید ساکت بمانیم. این جرقه اعتصاب سراسری در پالایشگاه آبادان را زد و از فردا صبح یعنی سه شنبه 25 مهر 57 پالایشگاه رسما در اعتصاب رفته بود. محل تجمع هم دیگر پارکینگ اداره انبارها نبود. بلکه کارگاه مرکزی بود که در حقیقت قطب کارگری در پالایشگاه بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر