🌹روزی که ستارخان اشک ریخت

 
🌹روزی که ستارخان اشک ریخت  
👊خاک می‌خوریم، اما خاک نمی‌دهیم
🚩ستارخان، سردار ملی ایران در یادداشتی نگاشته است
🔸 «من هیچگاه گریه نمی‌کنم؛ چون اگر اشک می‌ریختم، #مقاومت آذربایجان شکست می‌خورد و اگر آذربایجان شکست می‌خورد، #ایران، ‌زمین می‌خورد... اما در (قیام) #مشروطه، دو بار، آنهم در یک روز گریه کردم
🔸حدود 9ماه پیش بود که زیر فشار بودیم. بدون غذا، بدون لباس! از قرارگاه بیرون آمدم. چشمم به زنی افتاد با کودکی در بغل. دیدم بچه از آغوش مادر پایین آمد و چهار دست و پا به طرف بوته‌ی علف رفت. آنگاه علف را از ریشه در آورد و از شدت گرسنگی، شروع کرد به خوردن خاک ریشه‌ها
🔸با خودم گفتم الآن مادر کودک به من ناسزا می‌گوید که «لعنت به #ستارخان که ما را به این روز انداخت!»
🔸اما مادر کودک به سمت بچه‌ رفت، او را بغل کرد و گفت: «عیبی نداره فرزندم؛ خاک می‌خوریم، اما خاک نمی‌دهیم!».
  آنجا بود که اشکم درآمد
 
🔹از خاطرات ستارخان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر