نفتگران در انقلاب ٥٧- پالايشگاه شيراز شماره ١٤

اوايل بهمن ماه بود. بعلت حجم زياد كار اكثر اوقات در پالايشگاه ميماندم. دوست داشتم منهم آنروز مثل ديگران  وقت  آزاد داشتم و ميتوانستم به استقبال زندانيان آزاد شده بروم. عصر كه به خانه برگشتم، پسرم تعريف كرد كه همه خانواده گل خريدند و به استقبال آخرين دسته از زندانيان سياسي آزاد شده رفتند. او با هيجان ميگفت مردم از زير دروازه قران تا جلو بازار وكيل به صف ايستاده بودند. مردم آنها را به روي دستهايشان حمل ميكردند. انها مجاهدين خلق و فدائيان خلق بودند كه مورداستقبال مردم قرار گرفتند. شور و شوق ، اميد و شادي همه شهر را فرا گرفته بود. 


خميني به ايران امد و مهندس بازرگان را بعنوان وزير دولت امام زمان انتخاب كرد. اولين مصاحبه خميني از تلويزيون پخش شد. صحبتهاي او بقدري بي منطق و از نظر ادبي بى نظم بود كه نيمه هاي ان تحمل نياوردم و از جلو تلويزيون بلند شدم. رفتم توي حياط لبه حوض خانه نشستم.  آینده ای تاريكي جلويم ظاهر شد. حتي به خودم گفتم از بند ديكتاتوري شاه گريختيم ولي در چاه خميني جان سالم بدر نخواهيم برد.
بيست دوم بهمن صبح زود راديو خبر داد كه از شب قبل  بين گارد سلطنتي و هوا نيروز در گيري مسلحانه پيش امده و سنگر هاي سلطنت يكي پس از ديگري بدست مردم فتح شده اند. منهم سريع لباس پوشيدم و به مركز شهر رفتم.
شهرباني شيراز كنار ارگ كريمخاني بود.  جلوی ان  زره پوشي مجهز به مسلسل مستقر بود كه گاه گاهي تير اندازي ميكرد. ولي كسي تير نخورده بود. عده اي جوان در كوچه هاي اطراف پناه گرفته بودند.  چند ساعت بعد صداى گلوله ها قطع شد ولي كسي جرأت نزديك شدن به شهرباني را نداشت. تا اينكه جواني شجاع كه اكثراً در تظاهرات او را در صف اول ميديدم اسلحه بدست درب شهرباني را باز كرد و اين نشان از پيروزي كامل مردم بر ديكتاتور بود. لحظاتي بعد در پس كوچه هاي اطراف آن جوان شجاع به محاصره افراد ترسو و فرصت طلبي كه هنوز ميترسيدند بطرف شهرباني بروند در آمده و اسلحه اش را ازش گرفتند. اين گروه بعداً به سر پرستي آخوند علي محمد دستغيب شاخه حزب جمهوري إسلامى  در شيراز را تشكيل دادند.(پایان مقاله نفتگران در انقلاب 57- پالایشگاه شیراز)                                                                                                                   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر