نفتگران در انقلاب ٥٧- پالایشگاه شیراز3

نفتگران در انقلاب ٥٧- پالایشگاه شیراز3



صيح روز بعد هنوز لباس كار نپوشيده بودم كه از دفتر رييس پالايشگاه من را احضار كردند. چون من مسول شيفت دستگاه تقطير بودم. دستگاه تقطير جاييست كه از آنجا خوراك اوليه پالايشگاه وارد ميشود و بدستگاههاي ديگر ميرسد. ریيس پالايشگاه شهرياري آدمي محافظه كار ولي منطقي بود. طبق معمول روبروي همديگر نشستيم ولي حرفهايمان حرفهاي معمول نبود. او تهديد كرد كه اگر قصد داريد پالايشگاه را ببنديد، ميداني بايد بهاي سنگيني را  بپردازيد؟
جواب دادم سنگينتر از كشته شدن مردم در خيابانها است؟ لحنش آرام تر شد و شروع كرد به نصيحت كردن كه بهانه بدست ارتشيها ندهيد كه مثل پاكستان شويم، و ارتشيها كودتا كنند. اشاره او به ضياءالحق بود كه با كودتا در پاکستان سركار امده بود. 
جواب دادم برعكس، اگر قدرت مردم باشد كسي نميتواند كودتا كند. ما براي حمايت از مردم اين كار را ميكنيم.
از شما هم ميخواهيم نسبت به كشته شدن مردم در خيابانها بي تفاوت نباشيد.
 بعد خداحافظي كردم به سر كار برگشتم. لباس كار پوشيدم و باطاق كنترل رفتم. بچه ها دورم جمع شدند و منتظر بودند. گقتم مي بنديم. همه ساكت شدند. دستگاه را از حالت اتوماتيك خارج كردم و شروع به كم كردن خوراك ورودي دستگاه كردم. بعد از من  همه همكاران بنشانه همراهي يكي يكي امدند و دست به همان دكمه كم كردن خوراك دستگاه زدند. 

لحظاتي بعد احساس عجيبي پيدا كردم. احساس كردم كه تمام تفنگهايي را كه بسمت مردم نشانه ميرفت شكستم. احساس كردم براي بچه هايم پدري واقعي هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر